سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هفتاد گناه برای نادان آمرزیده می شود، پیش از آنکه یک گناه برای دانشمند آمرزیده شود . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 28

دکتر محمد مصدق در تاریخ 19 خرداد 1331 و در دیوان دادگستری بین المللی که برای رسیدگی به شکایت دولت انگلیس تشکیل جلسه داده بود، به نقد سیاست های استعماری انگلستان و ستمی که از سوی دولت انگلستان بر ملت ایران وارد شده بود پرداخت و در دفاع از حقوق ملت ایران و با بهره گیری از تریبونی که توجه بسیاری از مردم جهان را به خود جلب کرده بود، سخنان تاریخی خویش را (به زبان فرانسوی) بیان کرد؛ سخنانی که از نظر سیاسی و تبلیغاتی تاثیر فراوانی در پی داشت؛ «...اینک که ملت ایران به علت العلل بدبختی های خود پی برده، مصمم است که مایه فساد را برای همیشه ریشه کن کند و با تجربه تلخی که در گذشته از دخالت بیگانگان در امور کشور حاصل کرده، جداً، با هرگونه دخالت غیر، در امور خود مخالف است و به همین جهت در مقابل تهدیدهای دولت انگلیس ایستادگی به خرج خواهد داد و از اقدامات انگلستان که صورت محاصره اقتصادی و توطئه علیه دولت و تبلیغات سوء به خود گرفته، تردیدی به خود راه نخواهد داد. دولت انگلیس با مراجعه به دیوان دادگستری بین المللی خواسته است خود را در اختلاف ایران و شرکت نفت، قربانی شده قلمداد کند. طی مدت 30 سال، بر اثر نفوذی که دولت انگلیس بر دولت های وقت ایران داشت، کشور ایران را در حالت فساد و خرابی نگاه داشت، ولی پس از ملی شدن صنعت نفت به تمام این اوضاع خاتمه داده شده است. دولت انگلیس، شرکت نفت را به صورت دولتی در داخل قلمرو و دولت ایران درآورده بود. شرکت نفت نه تنها در داخل حوزه عملیاتش، بلکه در سراسر ایران سرویس جاسوسی ترتیب داده بود. انگلیسی ها با بیچاره کردن مردم ایران کوشیده اند جیب خود را پر کنند...»1

پس از پایان جریان دادرسی، گفته شد رای دیوان بین المللی دادگستری پس از شور قضات اعلام خواهد شد، به این خاطر مصدق روز سوم تیر به ایران بازگشت. مجلس شورای ملی چندی پس از بازگشت مصدق به ایران در تاریخ 14 تیر تشکیل جلسه داد و مصدق نیز خواستار ادامه خدمت شد. روز 15 تیر، از میان 65 نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی، 52 نفر به نخست وزیری مجدد مصدق ابراز تمایل کردند ولی مصدق همان روز، پذیرش مسوولیت را بدون ابراز تمایل مجلس سنا ناممکن دانست. به این ترتیب دو روز بعد مجلس سنا هم به نخست وزیری وی ابراز تمایل کرد، هرچند رای سنا بسیار شکننده و ضعیف بود. سرانجام روز 19 تیر 1331 فرمان نخست وزیری مصدق صادر شد.

مصدق پس از معرفی کابینه اش به شاه، همچنین خواستار در اختیار گرفتن وزارت جنگ و نیز حق انتصاب رئیس ستاد ارتش و فرماندهان نیروهای سه گانه شد اما پس از ساعت ها گفت وگو با شاه این درخواست رد شد و مصدق هم بی درنگ از مقام نخست وزیری استعفا کرد. وی در خاطرات خویش ماجرا را چنین بازگو می کند؛ «پس از مراجعت از لاهه که دولت باید به مجلس معرفی شود برای اینکه اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوه گر نشود چنین به نظر رسید که وزارت جنگ را اینجانب خود عهده دار شوم تا دخالت دربار در آن کم بشود و کارها در صلاح کشور پیشرفت کند. داوطلبی من برای این پست نه برای کار بود نه استفاده از حقوق. از نظر کار من نخست وزیر و مافوق وزیر بودم و از نظر حقوق هم هر کاری که در عصر مشروطه متصدی شدم حقوق آن را صرف امور خیریه کردم، پس داوطلبی من فقط از این نظر بود که تصمیمات دولت در آن وزارت اجرا شود. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی که مسوول نبودند چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرار گرفته بود هر امری که می فرمودند اجرا می شد، ولی دولت که مسوول بود کاری نمی توانست بکند و نمی کرد. این بود که روز 26 تیر 31 قبل از ظهر که به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم این پیشنهاد را نمودم که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمایشاتی به این مضمون فرمودند؛ پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم. که چون هیچ وقت حاضر نمی شدم چنین کاری بشود فوراً استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم. ولی اعلیحضرت پشت در اتاق که بسته بود ایستادند و از خروج من ممانعت فرمودند. این کار مدتی طول کشید، دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی حال که اجازه مرخصی دادند فرمودند تا ساعت هشت بعدازظهر اگر از من به شما خبری نرسید آن وقت استعفای خود را کتباً بفرستید و چنانچه برای من پیشامدی بکند از شما انتظار مساعدت و همراهی دارم، که عرض شد به اعلیحضرت قسم یاد کردم و به عهد خود وفادارم.»2

روز 26 تیر مجلس شورای ملی بدون حضور نمایندگان فراکسیون نهضت ملی تشکیل شد و در جلسه غیررسمی که 42 نفر در آن حضور داشتند، 40 نفر به احمد قوام رای دادند. قوام در تاریخ 27 تیر 1331 با ابراز اینکه «کشتی بان را سیاستی دگر آمد» اعلامیه خشونت آمیز خویش را منتشر ساخت و به همگان اخطار داد دوران عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی فرا رسیده است. وی با نادیده انگاشتن احساسات مردم در پشتیبانی از نهضت ملی و دولت دکتر مصدق، خشم مردم را برانگیخت و موجی از اعتراض پدید آورد. اما نکته یی که جای اندیشیدن فراوان دارد این است که هرچند احمد قوام را همواره مردی زیرک و کهنه کار در تاریخ و سیاست ایران می پندارند، اقدام شتابزده اش در انتشار آن اعلامیه نسنجیده، بیش از هر چیز هوش و تدبیر وی را با تردید مواجه می سازد. شاید خردمندانه تر بود متن اعلامیه قبل از اینکه از رادیو پخش شود با دقت بررسی می شد، چنان که گفته می شود دکتر ارسنجانی معاون نخست وزیر، هنگام پخش متن اعلامیه از رادیو، نسبت به بد تنظیم شدن اعلامیه به قوام هشدار می دهد ولی آن هنگام دیگر کار از کار گذشته بوده است.

همان طور که انتظار می رفت، پس از استعفای مصدق و روی کار آمدن قوام و پخش اعلامیه وی مردم و همچنین شخصیت ها و گروه های سیاسی واکنش های تندی نشان دادند. از روز 26 تیر بیشتر مغازه های خیابان ها و بازار تهران تعطیل شد و مقاومت مردم در برابر ائتلاف استبداد- استعمار شکل گرفت. نمایندگان جبهه ملی در مجلس و گروهی از طرفداران مصدق با انتشار اعلامیه یی (باختر امروز، 26 تیر 1331) ادامه نهضت ملی را بدون زمامداری مصدق غیرممکن تشخیص دادند و پشتیبانی خود را از او ابراز داشتند. همچنین آیت الله کاشانی در مصاحبه مطبوعاتی خود (روزنامه کیهان، 26 تیر 1331) مصدق را بزرگ ترین سد راه خیانت سیاستی برشمرد که دولت های مزدور را بر سر کار می آورد و با قرار دادن نام احمد قوام در ردیف مزدوران آزمایش شده، دولت وی را برنتافت. به این ترتیب موج اعتراض های مردمی بر ضددولت قوام برخاست و به درگیری های خونین میان مردم و ماموران انتظامی انجامید. حزب توده نیز که بارها مصدق و دولت او را سرزنش کرده و وی را عامل امپریالیسم خوانده بود پس از گسترده شدن امواج فزاینده اعتصاب ها و اعتراض ها، به ویژه در روزهای 29 و 30 تیر به امواج مردم پیوست.

صبح روز 30 تیر، شهر تهران تعطیل شد و گروه های مختلف مردم از جمله کارمندان، کارگران، دانشجویان و... در کنار یکدیگر، با شعارهایی در طرفداری از مصدق به سمت مرکز شهر و میدان بهارستان به حرکت درآمدند و مقاومتی درخشان و خاطره انگیز از خود به نمایش گذاشتند. ساعت چهار بعدازظهر روز 30 تیر، نیروهای ارتش و انتظامی به دستور شاه از رویارویی و برخورد خشن با مردم دست کشیدند و قوام نیز مجبور به عقب نشینی شد و استعفا داد و قیام مردم به بار نشست. اما این پیروزی زودهنگام، پیروزی دیگری نیز به دنبال داشت.

یکی از موضوع هایی که مجال برای توطئه بر ضد دکتر مصدق را فراهم آورده بود، و شاید در استعفایش هم تاثیر داشت، احتمال شکست در دادگاه لاهه بود زیرا موضوع نفت مهم ترین و اساسی ترین نقش را در استمرار نهضت ملی ایران داشت. مصدق خود در این باره می گوید؛ «قبل از حرکت به امریکا از اعتبار مخارج سری دولت فقط یک تصویبنامه به مبلغ بیست هزار تومان از هیات وزیران صادر شد که زیر نظر آقای امیرعلایی وزیر دادگستری و اینجانب به مصرف خرج برسد که هفت هزار تومان از آن به مصرف رسید و چون ظن قوی بود که در دیوان بین المللی دادگستری محکوم شویم و اینجانب دیگر به ایران مراجعت نکنم موقع حرکت به لاهه مبلغ مزبور را از کیسه خود به حسابداری نخست وزیر پرداختم و تصویبنامه باطل شد و اکنون افتخار می کنم به شرف عرض برسانم که در تمام مدت تصدی دولت اینجانب از اعتبار سری دولت دیناری استفاده نشده است.»3

پس چنین به نظر می آید که مصدق و همراهانش نسبت به پیروزی در دیوان بین المللی دادگستری چندان خوشبین نبوده اند چنان که دکتر سنجابی نیز به مصدق توصیه کرده بوده است به دادگاه نروند و به این شکل تصمیم و رای دادگاه را به رسمیت نشناسند. اما خبر رای دیوان بین المللی دادگستری در شامگاه 30 تیر 1331 به تهران رسید. از میان 14 نفر از قضات، 9 نفر به عدم صلاحیت دیوان رای دادند که بر این اساس عدم صلاحیت دیوان در رسیدگی به شکایت انگلستان از ایران در موضوع شرکت نفت اعلام شد و پیروزی مردم ایران در قیام ملی 30 تیر با پیروزی دیگری در عرصه جهانی کامل شد. جالب است که یکی از 9 رای به عدم صلاحیت دیوان بین المللی دادگستری، از سوی قاضی شرافتمند انگلیسی، سر آرنولد مک نیر (Sir Arnold Mc Nair) صادر شد، این اقدام همگان را شگفت زده کرد و ستایش بسیاری را برانگیخت.

... اما مصدق پس از بازگشت به قدرت، ضربات محکمی را بر پیکر استبداد وارد ساخت، وزارت جنگ را به وزارت دفاع تغییر نام داد و خود عهده دار شد، املاک رضاشاه را به تصرف دولت درآورد، موسسات خیریه دربار را زیر نظارت دولت قرار داد، تماس مستقیم شاه با دیپلمات های بیگانه را ممنوع کرد، افسران زیادی را از ارتش تصفیه کرد، از مجلس درخواست اختیارات ویژه کرد و... همه این کارها به این خاطر بود تا بتواند بر اوضاع مملکت تسلط یابد. هرچند یک سال و بیست و هشت روز پس از قیام ملی 30 تیر، مصدق به گونه یی باورنکردنی تنها ماند و اینکه چرا و چگونه برای نهضت ملی چنین پایان بندی ناخوشایند و بدآهنگی رقم خورد، پرسشی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت. یرواند آبراهامیان در کتاب، ایران بین دو انقلاب، موضوع را این گونه می بیند؛ «با این حال معلوم شد که توهم قدرت مصدق، گمراه کننده بوده است زیرا وی در عین کسب پیروزی های جدید، متحدان قدیم خود را از دست داد. در عین آنکه وعده اصلاحات اجتماعی وسیع تری می داد، بین کاهش شدید درآمد نفت، افزایش بیکاری و ترقی قیمت ارزاق گرفتار بود و در همان حال که رفراندوم برگزار می کرد، پیشاپیش- بی آنکه خود بداند- در معرض شبیخون گروهی از افسران ارتش بود که یک هفته بعد ناگهان او را ساقط کردند و قدرت را به شاه بازگرداندند.»4 اما محمدعلی همایون کاتوزیان، با توجه به اختلاف های درونی نهضت ملی می گوید؛ «قیام 30 تیر همچنین نقطه عطفی علیه شانس های نهضت ملی بود. اندکی پس از این قیام، آیت الله کاشانی، مظفر بقایی، حسین مکی و ابوالحسن حائری زاده- چهار تن از شخصیت های برجسته جناح نهضت ملی در مجلس- با مصدق و بقیه نهضت اختلاف پیدا کردند. بسیاری از این اختلافات ریشه در تعارضات و اختلافات شخصی داشت، و اگرچه در ظاهر مشخص نبود، ولی به دوران گذشته بازمی گشت. یکی از علائم هشداردهنده دیرهنگام این اختلاف، انشعابی بود که در اکتبر 1952 در حزب زحمتکشان بروز کرد و طی آن جناح اکثریت به رهبری خلیل ملکی پیشنهاد بقایی را درخصوص سیاست رویارویی با مصدق نپذیرفت.»5

شکاف در نهضت ملی که نتیجه اختلاف میان افراد موثر در نهضت بود کم کم مسیر نهضت را به سمت سقوط پیش برد. به باور نگارنده، بررسی، پژوهش و اندیشیدن پیرامون فاصله زمانی 30 تیر تا کودتای 28 مرداد و آنچه در این دوره گذشت می تواند درکی روشن از عمق شکست نهضت ملی ایران ارائه کند تا در پرتو آن مشخص شود چگونه زمینه دخالت خارجی فراهم شد و... . ماجرای نهم اسفند (در 9 اسفند 1331 توطئه یی برای از میان بردن مصدق طراحی شده بود که با هوشیاری وی بی اثر ماند) که مصدق در کتاب خاطرات و تاملات، درباره آن توضیح داده است زنگ خطری بود که شنیده نشد و این سهل انگاری و ساده انگاری زمینه ساز رخدادهای غم انگیز دیگری همچون ربودن و قتل رئیس شهربانی کشور تیمسار افشارطوس شد و زنجیره این اشتباه ها، کارشکنی ها و خیانت ها سرانجام با کودتای 28 مرداد ضربه بزرگی به استقلال و آزادی در ایران وارد آورد و روزها و آرزوهای سپید برای ایران و ایرانیان را درنوردید، رهبر نهضت ملی ایران راهی تبعیدگاه شد و همانجا درگذشت و در سوگ اش نیز به قول دکتر شفیعی کدکنی؛ «ما را حتی امان گریه ندادند...» اما یاد و خاطره کوشش های آزادیخواهانه و مقاومت های پولادین پیر محمد احمدآبادی همواره در ذهن تمامی آزادیخواهان جهان ماندگار شد.

پی نوشت ها؛------------

1- نجاتی، غلامرضا، مصدق سال های مبارزه و مقاومت، جلد اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص 417

2- مصدق، محمد، خاطرات و تالمات، با مقدمه دکتر غلامحسین مصدق و به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی، 1365، ص 259

3- پیشین، ص 279

4- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، مترجمان؛ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیرشانه چی، تهران، نشر مرکز، 1377، ص 247

5- گازیوروسکی، مارک، مصدق و کودتا، ترجمه علی مرشدی زاده، تهران، قصیده سرا، 1384، ص 31


 نوشته شده توسط شاهزاده ی کویر در پنج شنبه 89/12/12 و ساعت 12:49 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 20166
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه